رمانی كه روزمرگی را به طنز می گیرد

«كتاب ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر» روایت طنز گونه اما سیاه از زندگی روزمره انسانی امروزی است.

1398/10/25
|
07:10
|

به گزارش ایرنا، «كتاب ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر» روایت طنز گونه اما سیاه از زندگی روزمره انسانی امروزی است؛ در این كتاب نویسنده نشان می دهد زندگی امروز انسان تا چه اندازه كسالت بار و بی ارزش شده تا جایی كه شخصیت های داستان التماس می كنند كسی به زندگی آنها پایان دهد.

ماتیاس چوكه، نویسنده سوئیسی و آلمانی در رمان « ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و درگذر » قصه خود را با فضای شوكه كننده آغاز می كند. در همان ابتدای امر مخاطب متوجه می شود كه او قرار است مادرش را به قتل برساند. البته نویسنده در همان سطرهای اولیه به خواننده خود فرصت نمی دهد و دوباره مخاطب خود را بهت زده می كند؛ چرا كه خواننده رمانی خیلی زود متوجه این قضیه خواهد شد كه این قتل به خواست و اصرار مادرش هست، هرچند او آن را سرسری می گیرد و چندان توجهی به آن نمی كند؛ گویی این درخواست مهم را به طنز و شوخی می گیرد و همین بی توجهی به درخواست عجیب مادرش به سرعت خواننده متوجه طنز سیاه حاكم بر داستان می كند. چوكه داستانش را با چنین فضای طنزآلود اما سیاهی آغاز می كند:
مادر سالخورده اش هزار كیلومتر دور از او زندگی می كرد ... در هفته چندین بار و آخر هفته ها تقریبا همیشه به او تلفن می زد تا بپرسد پس بالاخره كی به سراغش می آید و كارش را یكسره می كند.... رمان هربار همراه با فین كوتاهی به وضوح به گوش می رسید، می خندید و می گفت كار به این سادگی ها هم كه مادرش تصویر می كند، نیست.
اما ماتیاس چوكه با فضاسازی های موفق خود نشان می دهد شخصیت اصلی این داستان كه «رمان» نام دارد چگونه مامور پایان دادن به زندگی دوستش، دوست مادرش و دیگران می شود و در حقیقت آنها از او می خواهند كه روزی به شهر آنها سفر كند و كار زندگی هریك از آنها را یكسره كند. نویسنده در حین شخصیت پردازی خود می نویسد: «رمان علاوه بر مادرش دوستی داشت كه او هم از زندگی سیر شده بود و هربار در آخرین تلفن های گاه گداری اش با تضرع تكرار می كرد چنانكه رمان بعد از اینكه با شلیك گلوله جان مادرش را ...

دسترسی سریع